۱۹ آبان ۱۳۸۹

16 خر فراری

این خاطره را پدرم تعریف کرده و مربوط می شود به حدود 50 سال پیش .
من (پدرم ) و برادرام هر کدوم یک خر داشتیم و که باهاش کارهای کشاورزی رو انجام می دادیم و برای رفت و آمد به صحرا ازشون استفاده می کردیم . از اونجایی که خرهای نر قدرت بیشتری دارند و ما برای بارکشی و شخم زدن زمین به این مسئله احتیاج داشتیم همه ما خر نر داشتیم و تو صحرایی که کار می کردیم بقیه مردم هم خر نر خریده بودند . ظهر ها که می رفتیم استراحت کنیم خرها رو یه جایی می بستیم یا می دادیم نوبتی یک از ما اونها رو ببره به چرا .
یه روز خدابیامرز حاج علی (عموی بزرگم ) به حسین داداشم گفت : امروز شما برین راحت بخوابین من خرها رو میبرم به چرا . حاج علی هم یه عادت جالب داشت که هر جا خوابش می گرفت می خوابید . خرها رو به حاج علی سپردن همانا و خواب حاج علی بردن همانا. حاج علی وقتی از خواب بیدار می شه می بینه همه خرها فرار کردن و اثری ازشون نیست . ما تو خنه چه دراز کشیده بودیم که حاج علی اومد گفت بلند شین که خرها فرار کردن . بلند شدیم هرجا رو نیگا کردیم هیچ اثری از خرها نبود . یه لحظه متوجه شدیم که از روستای کناری (بیرم آباد ) سرو صدا میاد . فهمیدیم که خرها فرار کردن به بیرم آباد . تو بیرم آباد یه ماده خر بود . تصورش رو بکنید 16 تا خر نر با سرعت دارند دنبال یک خر ماده می دوند . بیرم آباد روستای کوچکی بوده و خونه ها هم حیاطی نداشتند یکهو مردم می بیند به قول پدرم صدای گروب گروب میاد یک ثانیه بعد با 17 خر مواجه میشن که دیوانه وار دارند دور روستا می دوند. منظره وحشتناکی بوده . اونقدر که هر زن و مردی دست بچه اش رو می گرفته و فرار می کرده تو خونه اش.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر