۱۹ آبان ۱۳۸۹

انرژی کودکانه

بارها این جمله را از زبان پدرو مادرهای امروزی می شنویم که می گویند "بچه من بیش از حد کنجکاوه بیش از حد شیطونه به همه وسایل خونه دست میزنه و ..." ولی در مورد ما اینطور نبود دلیلش :
در روزهای مدرسه : ساعت 6.30 بیدار میشدیم کسی نازمون رو نمی کشید اگه بیدار نمیشدیم دیربه مدرسه می رسیدیم و اگه اینطور می شد عواقبش با خودمون بود کسی مسئولیتش را به عهده نمی گرفت. خودمون از سماور چایی می ریختیم و صبحانه می خوردیم . کفش و کلاه و راه مدرسه . تو راه مدرسه که معمولا 3،4 نفری می رفتیم سربه سر همدیگه میذاشتیم تا جای ممکن از توی باغها مسیر مدرسه رو طی می کردیم . موقع برگشتن از مدرسه هم از تو باغها می اومدیم بعضی هامون مشقاشون رو روی زمین تو کوچه ها یا تو باغها می نوشتیم تا وقتی به خونه رسیدیم فقط دنبال بازی بریم و خیالمون راحت باشه . از راه نرسیده یه ساندویج گنده که معمولا یه نون بزرگ بود تا ماست پوستی یا رب برمی داشتیم و می رفتیم تو کوچه . تا موقع اذان تو کوچه ها فوتبال بازی می کردیم یا پادرزک ، یا گوی خنه خدا یا گدمق گلمق یا الک الک یا اشک چادری و ...
شب که می رفتیم خونه فقط نای شام خوردن داشتیم نه چیز دیگه . بعدش ولو می شدیم یه گوشه خونه . دیگه فرصتی برای شیطنت تو خونه نداشتیم تمام انرژی ما تو کوچه صرف شده بود برای همین پدر و مادرامون از شیطنت های ما تو خونه گلایه نداشتند.
روزهای تعطیل : سر صبح صبحانه می خوردیم بعضی وقتا هم نمی رسیدیم تو خونه بخوریم یه ساندویج درست می کردیم . گوسفندها رو درمی آوردیم به سمت صحرا . تا شب بیش از 15 کیلومتر راه می رفتیم. فکرش را بکنید یه بچه 7 ساله امروزی در روز چقدر راه می رود ؟ ما با همین سن و سال علاوه بر این بعداز ظهر که از راه می رسیدیم می رفتیم سراغ فوتبال و بازیهای دیگه .
به نظر من اگه بچه های امروزی دیوانه بشن حق دارند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر